به گزارش خبرگزاری حوزه، هفتادمین شماره دوفصلنامه علمی پژوهشی «حکمت سینوی» به صاحبامتیازی دانشگاه امام صادق(ع) منتشر شد.
عناوین مقالات بدین قرار است: «پاسخ ابنسینا به دو پرسش بنیادی درباره گستره معرفتهای بشری»، «قاعده وجود (قاعده فرعیت/استلزام) و نتیجه شدن منطقی در باب دیدگاه ابنسینا»، «نسبت فلسفه و فقه بر اساس طبقهبندی علوم از دیدگاه فارابی و ابنسینا»، «تأملی در موقعیت مرزی انسان برحسب قوه خیال در فلسفه کانت و فارابی»، «تحلیل مأنوساتشناختی با نظر به دیدگاه فارابی و ابنسینا»، «شناسایی و تبیین مؤلّفههای موانع تربیت عقلانی از دیدگاه ابنسینا»، «تحلیل و بررسی استقرا و تجربه نزد ابنسینا»، «توصیف و تحلیل لذت و شاخصههای آن بر مبنای تعریف ابنسینا در اشارات و تنبیهات»، «معناداری اسامی خداوند از منظر نصیرالدین طوسی و فاضل مقداد (با ابتنا بر دیدگاه ابنسینا درباره معانی صفات واجبالوجود)»، «رویکردی نو در معناشناسی «اتحاد عقل و عاقل و معقول» ازدیدگاه ابنسینا»، «حل تناقض در دیدگاه ابنسینا درباره معاد جسمانی»، «استعارههای مفهومی علم حضوری در فلسفه سینوی».
در چکیده مقاله «پاسخ ابنسینا به دو پرسش بنیادی درباره گستره معرفتهای بشری» آمده است: «ابنسینا که تحقیقات گسترده وی درباره انسان از جهات زیستی و بیولوژیکی و ساحتهای وجودی و بهطور ویژه نفس انسانی در دنیای اسلام، اگر ادعا نشود بینظیر، بهیقین کمنظیر است، تعقل کلیات را برترین مراتب ادراک و عالیترین مرتبه نفس انسانی میداند. گستره ادراک کلیات، که کلید ورود به دریای بیکران علوم وحقایق است، از جهت محدود یا نامحدود بودن و اینکه میزان شناخت انسان از مصادیق و کنه اشیا تا چه اندازه است، ابهامات و مجادلاتی را بین فیلسوفان برانگیخته است. باتوجه به اهمیت و نقش کارکردی آگاهیها در تمامی عرصههای زندگی، پژوهش پیشِرو کوشیده است برای دو پرسش ازدیدگاه ابنسینا پاسخی بایسته دهد. یک: دامنه معرفتهای بشری تا کجا است؟ دو: آیا نقش تعاریف حدی تنها تمایز میان اشیا است یا انسان را بر شناخت تمام ذاتیات توانا میسازد؟ برای رسیدن به داوری علمی، نخست دو گروه از عبارات ابنسینا بیان شده است و پس از ارزیابی و تحلیل با سود جستن از عمومات فلسفی، که معرفتهای بشری را محدود نمیدانند، و در نهایت با بهرهمندی از مبانی فلسفی ابنسینا بهویژه دیدگاه وی درباره پیوند نفس و بدن، و تأکیدبر توانایی توسعه ظرفیتهای وجودی، این نتیجه گرفته شده است که انسان در سیر افقی برای کسب کمالات با مرز بستهای روبهرو نخواهد شد و بر شناخت کنه اشیا توانایی خواهد داشت. روش نوشتار تحلیلی و عقلی است. چنانچه خرده گرفته شود که در باره ادراک کلیات و مسئله موردِ پژوهش افزون بر متون کهن فلسفی، رسائل و مقالات بسیاری نوشته شده است، پاسخ این است آنچه این پژوهش را متمایز از تحقیقات پیشین میسازد، تبیین و تأکید ظرفیتهای وجودی انسان است که درصورت شکوفایی افقهایی نو پیرامون گستره معرفت بر روی انسان میگشاید و نادرستی این پندار را که گفتارهای ابنسینا درباره حدود معرفتهای بشری با هم سازگاری ندارد، آشکار میسازد.»
در طلیعه مقاله «قاعده وجود (قاعده فرعیت/استلزام) و نتیجه شدن منطقی درباب دیدگاه ابنسینا» آمده است: «قاعده فرعیت/استلزام در سنت فلسفة اسلامی دستکم به دو شکل فهم شده است: ثبوت ب برای الف فرع/مستلزم ثبوت الف است؛ صدق حکم ایجابی الف ب است، صدق حکم الف موجود است را نتیجه میدهد. ابنسینا این قاعده را در شکل دوم آن و در مباحث منطق (کتاب العباره) بحث کرده است. این شکل دوم را قاعده وجود مینامم. دلایلی اقامه خواهم کرد که قاعده وجود از نظر ابنسینا یک استنتاج منطقی نیست، بلکه یک استلزام متافیزیکی است. برای این منظور تعریفی از نتیجهشدن منطقی از نگاه ابنسینا در چهارچوب امروزین منطق تنظیم میکنم و نشان میدهم طبق این تعریف، قاعده وجود یک استنتاج منطقی نیست. پس از آن، نشان میدهم که اگر تفسیر من از ابنسینا صحیح باشد، آنگاه صورتبندیهای طیف وسیعی از معاصران از گزارههای محصوره نزد ابنسینا نادرست هستند. نیز نشان میدهم که این تفسیر از ابنسینا چگونه میتواند قواعد مرسومی را که او در منطق بهروشنی پذیرفته است (بهخصوص قاعده عکس نقیض موافق) معتبر تلقی کند. تنها معضل قاعده عکس نقیض موافق است. با استناد به برخی متنهای ابنسینا استدلال میکنم که او قائل به عدم یکنواختی تحلیل گزارههاست. برایناساس، قاعده عکس نقیض موافق نیز بدون اشکال پذیرفته خواهد شد.»
در چکیده مقاله «نسبت فلسفه و فقه براساس طبقهبندی علوم از دیدگاه فارابی و ابنسینا» آمده است: «طبقهبندی علوم از مباحث بنیادی در علمشناسی و معرفتشناسی به شمار میرود و در تعیین جایگاه و نقش و کارکرد هر یک از شاخههای علم تأثیرگذار است. با نظر به اهمیت بنیادی حکمت و شریعت، دو اصل محوری نزد حکمای مسلمان، طبقهبندی علوم (علوم اسلامی) گاهی براساس این دو امر تدوین و ترسیم شده است. مسئله پژوهش، محور و معیار رویکرد فارابی و ابنسینا به نسبت میان فلسفه و فقه یا حکمت و شریعت است. برایناساس مبانی و لوازم و نتایج آن در هر یک از دو نظام فلسفه فارابی و ابنسینا بررسی شده است. روش پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی است. یافتههای پژوهش این است که هر دو فیلسوف با اعتقاد به سازگاری و تلائم فلسفه و دین بهفراخور، هم به شریعت و هم به فلسفه توجه و اهتمام داشتند؛ اما معیار و ملاکشان متفاوت بود. فارابی با رویکرد اصالت فلسفی و با مبانی سهگانه جهانشناختی، معرفتشناختی و اخلاقی، فقه و کلام را در ذیل حکمت عملی و مادون حکمت نظری قرار میدهد و ابنسینا با رویکرد اصالت دین و با مبنای الهیاتی، صناعت شارعه را علمی مستقل در ذیل حکمت عملی و بالاتر از علوم انسانی با منشأ الهی میداند و آن را علمی مستقل در کنار علم مدنی و نه منشعب از آن میشمارد؛ بهاینترتیب به علوم دینی با هویتی مستقل از فلسفه، اصالت و اعتبار میبخشد و بهنحوی شرایط جایگزینی شریعت را بهجای حکمت عملی در جریان فلسفۀ اسلامی فراهم میسازد و زمینه را برای دو علم اصول دین (کلام) و فروع دین (فقه) مهیا میکند. گویا ابنسینا تحقق فلسفه در جامعة اسلامی عصر خویش را در اسلامیسازی (بومیسازی) فلسفه و اعتبار و اصالت علوم دینی میبیند؛ از اینرو نسبت به فارابی، دغدغه بیشتر و قویتری برای بومیسازی داشته، و درصدد بهروزرسانی فلسفه پیشینیان بوده است.»